من و مهربونی عشقم
این وبلاگ دو عاشق دو تا کبوتر
قبول داری


Tag's:
. غزل . شنبه 22 آذر 1393 . 17:44

پیرمرد صبح زود از خانه بیرون آمد. پیاده رو در دست تعمیر بود. در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان ماشینی به او زد. به زمین افتاد. مردم دورش جمع شدند و او را به بیمارستان رساندند.
پس از پانسمان زخم ها، پرستاران از او خواستند که آماده شود تا از استخوان هایش عکسبرداری شود. پیرمرد به فکر فرو رفت و یکباره از جا بلند شد و لنگ لنگان به سمت در رفت. به پرستاری که می خواست مانع رفتنش شود گفت که عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستار سعی کرد او را برای ماندن و ادامه درمان قانع کند ولی موفق نشدند. از پیرمرد دلیل عجله اش را پرسید.
در جواب گفت: زنم در خانه سالمندان است. من هر صبح به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود!
پرستار گفت: اصلا نگران نباشید. ما به او خبر می دهیم که امروز دیرتر می رسید.
پیرمرد جواب داد: متاسفم! او بیماریِ فراموشی دارد و متوجه چیزی نخواهد شد و حتی مرا هم نمی شناسد!
پرستار با تعجب پرسید: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید در حالی که شما را نمی شناسد؟
پیرمرد با صدایی غمگین و آرام گفت: اما من که می دانم او کیست . . . !


Tag's:
. غزل . شنبه 22 آذر 1393 . 16:21

دختـــــری که 
هی ✖ شیـــــطونی ✖ نکنه 
✔ گــــــــــاز ✔ نگیره 
بهونه نیاره , دعوا نکنه 
✖قـــــهر✖ نکنه 
مختـو ✔ سرویـس ✔ نکنه 
✖ حرصـت ✖ نده 
✔ حســودی ✔ نکنه 
دخـتر نیــس که مـــامــان بــزرگه


Tag's:
. غزل . جمعه 21 آذر 1393 . 20:28
منم و محمد

 

 

زوج عاشق

. غزل . جمعه 21 آذر 1393 . 13:41
تقدیم به عشقم

تـقدیمـ بـﮧ صاحب چشــمــآنے ڪـﮧ آرامشـ قـلب مـטּ است

و صـدایـش دلنشیـטּ تــریـטּ تــرانـﮧ مــטּ اَست ،

از بودنـت بـرایمـ عآدتے سآختے ڪـﮧ بے تــو بودטּ را بــاور نـدارم ؛

چـﮧ خوب شـد ڪـﮧ بـﮧ دنیــا آمـدے و چـﮧ خوب تـر شـد ڪـﮧ دنیــآے مــטּ شـدے ؛

هـمیشـﮧ بداטּ ڪـﮧ تــآ ابـد دوستـت دارم


. غزل . جمعه 21 آذر 1393 . 13:31
منم و عشقم

آغوشت را تـــــــنگ تر کن...

 

حســـــــــادت میکنم به هــــــــــوایی که میان من وتوست

 

آغوشت را تنگتر کن....

 

بـــی مرز میــــــــخواهمت ....


. غزل . جمعه 21 آذر 1393 . 13:1
مکمل

غزل و محمد الان یهویی

 

 


Tag's:
. غزل . جمعه 21 آذر 1393 . 2:44

چقدر این حرف سیمین دانشور قشنگه که میگه :
هر وقت و ساعت که ﻓﻬﻤﯿﺪﮮ
ﺑﺎ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ " ﯾﮏ "زنﺭﺍ ﺷﺎﺩ ﮐﻨﮯ
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﮮ که
ﻓﻘﻂ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﮮ " ﯾﮏ زن " ﻣﺮﺩ " ﺑﺎﺷﮯ
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﮮ
ﺯﻥ " ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ " ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﮮ
زن " ﺗﻮﺟﻪ " ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﮮ
ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺎﯾﺪ " ﭘﺎﮎ " ﺑﺎﺷﺪ
ﻫﺮ ﻭﻗﺖﻓﻬﻤﯿﺪﮮ
ﻭﻗﺘﯽ زنى ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮮ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﺩﺍﺩ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ " ﻋﺸﻖ " ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺒﻮﺳﮯ ﻧﻪ ﺑﺎﻫﻮﺱ
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﮮ
ﺩﻝ " ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﺴﺮﺍ " ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ فهمیدى
زن شکننده و حساس است
انوقت میتوانى نام خودت را بگذارى " مرد "


Tag's:
. غزل . جمعه 21 آذر 1393 . 2:21
این منو عشقم


. غزل . جمعه 21 آذر 1393 . 2:13
تصمیمم را گرفته ام ....

تصمیمم را گرفته ام ....

از امشب.... تمام احساسی که به " تو " دارم را بیان می کنم...

می گویم که دوستت دارم , دلتنگتم , به آغوشت نیاز دارم !

به درک که مغرور میشوی , یا اینکه کمتر دوستم خواهی داشت و یا حتی ترکم می کنی و تنها می مانم !

مهم این است :

شاید فردایی نباشد , که عشقم را به پایت بریزم !


Tag's:
. غزل . جمعه 21 آذر 1393 . 2:8
صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد
ABOUT

به وبلاگ من خوش آمدید
CATEGORIES
LINKS
عشق سیزی چند
ردیابی ماشین
حمل هوایی ماینر از چین
لیزر دوچرخه
هد اپ یسپلی کیلومتر روی شیشه
جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان من و مهربونی عشقم و آدرس mohamadvaghazal.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





OTHER

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 198
بازدید کل : 7737
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


كد ماوس



.

.